اى خاك در تو خطه خاك
پاكى ز تو ديده عالم پاك
آشفته موى توست انجم
سرگشته كوى توست افلاك
اى بر سرت افسر ((لعمرك))
وى زيب برت قباى ((لولاك))
اى رهبر و رهنماى گمراه
وى هادى وادى خطرناك
عالم ز معارف تو واله
تو نغمه سراى ((ما عرفناك))
يا اعظم صورت تجلى
فيها الله ما اءدق معناك!
دامان جلالت اى شهنشاه
هرگز نفتد به دست ادراك
اين بنده و مدح چون تو شاهى
حاشاك از اين مديحه حاشاك
فرموده به شاءنت ايزد پاك
لولاك لما خلقت الا فلاك
اى مظهر اسم اعظم حق
مجلاى اتم نور مطلق
اى نور تو صادر نخستين
وى مصدر هر چه هست مشت
تى عقل عقول و روح ارواح
وى اصل هر محقق
اى شمس شموس و نور انوار
وى اعظم نيّرات اَشرَ
اى فاتحه كتاب هستى
هستى ز تو يافته است رونق
در سير تو اى نبى ختمى
ذوالغايه به غايه گشت ملح
اى آيه اى از محامد توست
قرآن مقدس مصدق
وصف تو به شعر در نگنجد
دريا نرود ميان زور
فرموده به شاءنت ايزد پاك
لولاك لما خلقت الافلا
اى اصل قديم و عقل اقدم
وى حادث با قديم تواء
در رتبه تويى حجاب اقرب
بودى تو نبى و در گل آد
طغراى صحيفه وجودى
هر چند تويى كتاب محكم
با عزم تو چيست اى خداوند!
قدر قدر و قضاى مبرم؟
ملك و ملكوت در كف توست
چون خاتمى اى نبى خاتم
از لطف تو شمه اى است فردوس
وز قهر تو شعله اى جهنم
قد ملك است در برت راس
پشت فلك است بر درت خم
فهم خرد و زبان گوي
در وصف تو عاجزند و ابكم
فرموده به شاءنت ايزد پا
لولاك لما خلقت الافلاك
اى صاحب وحى و قلب آگا
داراى مقام ((لى مع الله))
اى محرم بارگاه لاهو
وى در ملكوت حق، شهنشاه
اى بر شده از حضيض ناسو
بر رفرف عز و شوكت و جاه
وانگه ز سرادقات عزت
بگذشتى و ماند امين درگاه
اى پايه قدر چاكرانت
بالاتر از اين بلند خرگاه
از شرم، زرد چهره مهر
وز بيم تو دل، دو نيم شود ماه
اين بوى بهشت عنبرين است
يا ذكر جميل تو، در افواه؟
از نيل تو پاى و هم لنگ است
وز ذيل تو دست فهم كوتاه
فرموده به شاءنت ايزد پاك
لولاك لما خلقت الافلاك
ملك و ملكوت از تو پر نور
اى در تو عيان تجلى طور
با روى تو چيست بدر انور؟
با موى تو چيست ليل ديجور؟
روى تو ظهور غيبت مكنون
موى تو حجاب سر مستور
در خطه ملك استقامت
قد تو به اعتدال مشهور
اى از تو به پا نظام عالم
وى بى تو جهان هباء منثور
اول رقم تو لوح محفوظ
رَشح قلمت كتاب مسطور
خر گاه تو فوق سقف مرفوع
درگاه تو رشك بيت معمور
مداحى من تو را چنان است
كز چشمه خور ثنا كند كور
فرموده به شاءنت ايزد پاك
لولاك لما خلقت الافلاك
اى گوهر قدس و فيض اقدس
وى صبح ازل ((اذا تنفس))
ذات تو ز هر بدى منزه
ز آلايش نيستى مقدس
خاك در توست عرصه خاك
فرمانبر توست چرخ اطلس
دست من و دامن تو؟ هيهات!
عنقا نشود شكار كركس
طبع من و وصف صورت تو!
معناى دقيق و طفل نورس
مدح تو چنان كه لايق توست
در عهده خالق تو و بس
در نعمت تو هر بليغ، ابكم
در وصف تو هر فصيح، اَخرَس
نعمت من و شاءن تو؟ تعالى
وصف من و قدر تو؟ تقدس
فرموده به شاءنت ايزد پاك
لولاك لما خلقت الافلاك
اى نقطه ملتقاى قوسين
وى خارج از احاطه اءين
اى واسطه وجوب و امكان
وى مبداء و منتهاى كونين<